ناهید لالهزاری/
در آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره، خداوند سه گروه متقین، کفار و منافقان را معرفی میکند و ویژگیهای آنها را میشمرد؛ آیات ۸ تا ۱۶ این سوره، به گروه سوم یعنی منافقان و بررسی ویژگیهای روحی آنان میپردازد.
اسلام در مدینه با گروهی از مردم روبهرو شد که نه شجاعت و اخلاص برای ایمان آوردن داشتند و نه جرئت بر مخالفت صریح با آن؛ بنابراین تبدیل به افراد دوچهرهای شدند که برای پیشبرد اهداف خود و درهم شکستن اسلام، «نقاب ایمان» بر چهره زده و خود را مردمی اصلاحطلب معرفی میکردند، در حالی که مفسد بودند؛ همچنین خود را عاقل، و مؤمنان را سفیه میپنداشتند. این افراد وقتی دانستند که اسلام به آنها امتیاز نمیدهد و آنچه سبب برتری میشود ایمان و تقوا و صفات برجسته انسانی است، نفاق را در پیش گرفتند. قرآن هم پرده از روی اسرارشان برداشته و روشن میکند که دروغ میگویند؛ مؤمن نیستند و قسمهایشان نباید مورد اعتماد قرار گیرد.
از ویژگیهای این گروه، آن است که ارواح بیمار دارند؛ «فی قلوبهم مرض» و روح بیمار هم مانند جسم مریض، اگر درمان نشود، دچار شدت بیماری میشود؛ همچنان که در سوره مبارکه توبه (آیه ۱۲۵) میفرماید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ کَافِرُونَ»؛ امّا کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حال کفر درمیگذرند. آنها افرادی هستند که گرفتار تعدّد شخصیت شدهاند؛ مرتب رنگ عوض میکنند و زمانی که مورد انتقاد و اعتراض قرار میگیرند، خود را مصلح جلوه داده و ادعا میکنند که اعمال و تصمیماتشان نه تنها موجب فساد نیست، بلکه مصلحتاندیشی است؛ «قالوا: انما نحن مصلحون». به عنوان مثال، به وقت جنگ که میگویند جنگ نکنیم، دلایلی میآورند که چهره واقعیشان ظاهر نشود؛ میگویند: «لو اطاعونا ما قتلوا»؛ اگر میگوییم فعلاً جنگ صلاح نیست، به خاطر این است که مسلمانان کشته نشوند؛ یا میگویند: «لو نعلم قتالا لاتبعناکم»؛ اگر در جنگ حاضر نمیشویم، چون آیین جنگ نمیدانیم؛ یا اظهار میدارند: «لا تنفروا فی الحر»؛ اگر میگوییم جنگ نکنید، به خاطر این است که هوا گرم است و صدمه میبینید و ادعا میکنند که برای همه این گفتارشان مصلحتی در نظر میگیرند. اما قرآن کریم این حقیقت را آشکار میکند که آنها نظر اصلاحی ندارند؛ بدیهی است اگر فرد فقط خودش را مفسد نداند، ضررش کمتر است تا اینکه خود را مصلح نیز بداند؛ چون در این صورت عمل غلط را با علاقه و پشتکار و ایمان بیشتری انجام میدهد.
از دیگر ویژگیهای این گروه، خودبرتربینی است؛ آنها خود را زرنگتر و فهمیدهتر از مؤمنان دانسته و آنها را سفیه و کودن میشمارند. قرآن بر خلاف نظر آنها میفرماید: «الا انهم هم السفهاء»؛ اینها خود سفیهاند. بلای مهلکی که دامنگیر این افراد می-شود، آن است که آنها همیشه به خود تکیه میکنند و به خود میبالند و از نصیحتهای مشفقانه افراد خیراندیش دوری میکنند. ویژگی دیگر منافقان، تشکیل انجمنهای سرّی برای پراکندهسازی و ضرر رساندن به مسلمانان است؛ «و اذا خلوا الی شیاطینهم...».
خداوند با آوردن مثلی، وضع آنها را مجسم میفرماید و آنان را به کسی تشبیه میکند که در ظلمتی کور قرار گرفته، به طوری که راه را از چاه، و نفع را از ضرر تشخیص نمیدهد و وقتی برای روشن شدن اطراف، آتشی روشن میکند، خداوند به وسیله باد یا باران یا وسیلهای دیگر آن را خاموش میکند و او را در میان دو ظلمت، یکی ظلمت تاریکی و دیگری ظلمت حیرت رها میکند.
این است حال و روز منافق، که ایمان را دوست ندارد اما از روی ناچاری و برای اینکه نانش آجر نشود، به آن تظاهر میکند؛ بنابراین در ظلمت زندگی میکند و همواره دچار خطا و لغزش میشود و سرانجام خدا رسوایش میکند. قرآن کریم پایان و عاقبت کار آنها را شرح میدهد که همچون افرادی کر، گنگ و نابینا خواهند بود که از راه نادرست خویش باز نمیگردند؛ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»؛ زیرا زیادهروی در گناه، سبب از دست دادن قوه تشخیص و درک حقایق است و کسی که این قوه را از دست داد، امید نجاتی برای او نیست.
نظر شما